آدریناآدرینا، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

ثمره زیبای عشق مامان و بابا

روزهای زیبای بعد از آمدنت

  مامانم سلام   عزیزم بازم می خوام برات از اون روزها و لحظه های زیبای بعد از تولدت بگم که مامانت از شدت هیجان و خوشحالی بعد از زایمان حتی 5 دقیقه هم چشمهاش روی هم نرفت و بعد از اینکه از ریکاوری من رو آوردن ساعت حدودا 11 بود که وقتی از اتاق خارجم کردن اولین کسانی رو که دیدم بابا مهرداد و مامانی مهناز بودن که به لطف خدا ایندفعه از دیدن صورتهای شاد و لبهای خندانشون وجودم سرشار از آرامشی فراموش نشدنی شد ...   بعد از اینکه من رو بردن به اتاق خانم پرستار اومد و از سالم بودن شما گفت و گفت که آماده ای برای خوردن اولین شیر   وای مامان که چه لحظه های زیبایی هنوز هم وقتی یادم می افته اشک تو چشمهام جا...
1 آبان 1390

اولین نوشته از روز تولد زیبای عشقمون

آدرینای من عشق مامان سلام امروز با لاخره بعد از تقریبا 2 ماه فرصتی پیدا کردم که برات بنویسم عزیزم مامانی امروزدومین ماه گرد ورود زیبات به زندگی مامان و باباست عزیز دلم می خوام برات از اون روز زیبا بگم و از تغییراتی که توی این دو ماه داشتی قربونت برم شما فردای روز نیمه شعبان بدنیا اومدی عزیزم یعنی روز دوشنبه 27 تیرماه   که در واقع  شما توی این روز قرار نبود به دنیا بیایی ولی خدا خواست و ما هم بیشتر خوشحال شدیم از روز قبلش می گم که خاله گلناز و عمو سعید اومدن خونمون و همین طور خاله فرناز که چند روزی پیش مامان بود اون روز قرار شد که بابا مهردادو عمو سعید برن با هم دوربین فیلمبرداری بخرن تا وقتی ک...
1 آبان 1390
1